چشمهاى تو مرا به این روز انداخت. این نگاه تو کار مرا به اینجا کشانده. تاب و تحمل نگاههاى تو را نداشتم. نمىدیدى که چشم به زمین مىدوختم؟
به او مىگفتم: در چشمهاى من دقیقتر نگاه کن! جز تو هیچ چیزى در آن نیست.
مىگفت: نه، یک دنیاى مرموز در این نگاه نهفته. من آدم خجولى بودم، چشمهاى تو به من جرأت دادند.
اسنیپت داینامیک شما در اینجا نمایش داده میشود...
این پیام به این علت نمایش داده شده است که فیلتر و الگوی مورد استفاده را با هم ارائه نکردهاید.