کتاب خاطرات یک بچه چلمن 8 - دور سوم / حوض نقره
نویسنده: جیف کینی
مترجم: تبسم آتشین جان
نشر: حوض نقره
رده سنی: گروه سنی ب،ج
تعداد صفحات: 223
برند: |
کتاب دور سوم جلد هشتم مجموعه ی خاطرات یک بچه ی چُلمَن نوشته ی جف کینی و ترجمه ی تبسم آتشین جان توسط نشر حوض نقره به چاپ رسیده است. که شرح حالِ پسری با نمک و کمی خنگ به اسم ” گریگوری ” ( گِرِگ ) را به ما نشان می دهد. اما در ابتدا باید بگوییم که این چیزهایی که نوشته خاطرات نیست و این کتاب هم، دفتر خاطرات نیست به دلیل این که دوست نداره بعدا مچش را با این دفترچه بگیرند و فکرای عجیبی درباره ی او بکنند. این پیشنهادی که شرح حال هم بنویسد پیشنهاد خودش نبوده و در اصل پیشنهاد مادرش بوده و نبایدم که انتظار داشته باشید تا از احساسات و این چیز ها بنویسد. فقط و فقط هم به خاطر این راضی شده که بعد ها که بزرگ و مشهور شد به تک تک سوالات طرفدارهایش پاسخ ندهد و همین کتاب را بهشان معرفی کند. گرگ به همراه پدر و مادر و برادرانش به اسم ” رودریکو ” و ” مانی ” زندگی می کند و صمیمی ترین دوستش هم ” رولی ” نام دارد. گرگ هر چقدر هم که چلمن باشد، بعضی وقت ها خوب فکرش کار می کند و دیدگاهش به همه چیز فرق می کند. به قول خودش هم کاش زود تر شروع به نوشتن شرح حال می کرد خب بالاخره بعدا ها که می خواهند زندگی نامه اش را بنویسند به اتفاقات دوران قبل از مدرسه هم نیاز دارند دیگر، ولی خب از خوش شانسی، گرگ همه چیز را حتی قبل از تولدش هم به یاد دارد و همه را در این کتاب برایمان تعریف می کند. از وقتی که در تاریکی شنا می کرد و برای خودش چرت می زد یا وقتایی که مادرش برای او که توی شکمش بود آهنگ می گذاشت و قصه می خواند همه را خوب یادش است البته مشکلاتی هم در آن زمان داشت و هر وقت احساس نارضایتی می کرد لگد میزد که خب مادرش یه برداشتی دیگر از این کار داشت. بعد از مدتی که توی این وضعیت، خوش می گذراند موقع تولدش بود. از آن اول هم غُرغُرو بود و از سرمای دنیای بیرون و نور اتاق عمل شروع به جیغ جیغ کرد و می خواست که برگردد. دیگر فهمیده بود که مثل آن دوران نمی تواند هر وقت که خودش بخواهد بخوابد خلاصه با ورود به خانه هم فهمید که یک برادر بزرگ تر هم دارد و این تازه شروع ماجراست. هر چه وسیله از بچگی رودریک بود به او می دادند حتی شب ها اجازه نداشت توی تخت رودریک بخوابد و مجبور بود توی کشو بخوابد که خب کمی غیر اخلاقی است. زمان به همین صورت می گذشت که مامان خبر داد قرار است دوباره بچه دار شود و حالا دوباره آن روز های سخت قرار بود برای این کوچولوی جدید پیش بیاید اما خب ما که داستان مانی کوچولو را تعریف نمی کنیم. برگردیم به همان دوران کودکی گِرِگ. او کوچک ترین خاطره را هم یادش می آید. وقتی که مادر برنامه های علمی را برایش می گذاشت تا…
اسنیپت داینامیک شما در اینجا نمایش داده میشود...
این پیام به این علت نمایش داده شده است که فیلتر و الگوی مورد استفاده را با هم ارائه نکردهاید.