کتاب رام کردن ذهن سرکش / مون

مشخصات:

نویسنده: فیث جی. هارپر

مترجم: پگاه ملکیان

نشر: مون

تعداد صفحات: 192

    1,230,000 ریال 1,230,000 ریال 1230000.0 IRR

    1,230,000 ریال

    این ترکیب وجود ندارد.

    افزودن به سبد اکنون خرید کنید


    به اشتراک گذاری محصول

    اکنون خرید کنین

    شرایط و ضوابط
    تضمین 30 روزه بازگشت پول
    ارسال: 2-3 روز کاری

    معرفی کتاب رام کردن ذهن سرکش

    کتاب رام کردن ذهن سرکش نوشتهٔ فیث جی. هارپر و ترجمهٔ پگاه ملکیان است و نشر مون آن را منتشر کرده است. روش‌های علمی مهار تنش و اضطراب در این کتاب ارائه می‌شود.

    درباره کتاب رام کردن ذهن سرکش

    مغز چطور به فنا می‌رود؟ بیایید راه و روش‌هایش را بشماریم. خشم، افسردگی، اضطراب، استرس، غم و اندوه تروماتیک، مصرف مواد، الگوهای رفتاری دیوانه‌وار و روابط احمقانه. 

    بسیاری از مواردی که آن را بیماری روانی در نظر می‌گیریم درواقع اختلال عملکرد مواد شیمیایی مغز است که بیشتر به دلیل رویدادهای پراسترس و تروماتیک زندگی با آن‌ها دست‌وپنجه نرم می‌کنیم.

    ما قبلاً ژن‌های بیچاره‌مان را در واکنش نشان‌دادن به محیط‌های پر استرس و تروماتیک مقصر می‌دانستیم؛ اما تحقیقات اخیر نشان می‌دهد فقط دو تا پنج درصد افرادی که با تروما دست‌وپنجه نرم می‌کنند به خاطر ژن‌های معیوبشان گرفتار شده‌اند. بنابراین می‌دانیم به احتمال زیاد علت مشکلمان محیط اطراف و چگونگی مقابله با آن است.

    خشم و افسردگی و... استراتژی‌های مقابله‌ای هستند. رفتارهای ما واکنش به چرندیاتی هستند که مجبوریم هر روز با آن‌ها سروکله بزنیم. مغز ما تنها به رویدادهای تروماتیک بزرگی که باعث تغییر روند زندگی‌مان می‌شوند واکنش نشان نمی‌دهد، بلکه به روابط و تعامل‌های سمی روزمره نیز واکنش نشان می‌دهد؛ اعصاب‌خردی‌های کوچکی که سایرین برایمان ایجاد می‌کنند، مثل تعدی به خطوط قرمز و بی‌احترامی به نیاز ما برای امنیت. ترکیب این دو با هم آشفتگی زیادی به بار می‌آورد.

    این حس به فنارفتن به چرخه‌ای معیوب تبدیل می‌شود. ما چون احساس عجیب بودن و دیوانگی می‌کنیم، عجیب و دیوانه می‌شویم. احساس ضعف و ناتوانی یا حتی درهم‌شکستگی می‌کنیم. حتی فکر می‌کنیم معیوبیم و این درمان‌ناپذیرترین حس دنیاست. اساساً معیوب یعنی درست‌نشدنی! پس اصلاً چرا خودمان را به زحمت بیندازیم و سعی و تلاش کنیم؟

    اما چه می‌شد اگر می‌توانستید بفهمید تمام آن افکار و احساسات چطور به وجود می‌آیند؟ اگر بفهمید تمام چرت‌وپرت‌هایی که در مغزتان می‌گذرند از کجا آمده‌اند چه؟ اگر کاملاً غیر قابل درک باشند چه؟ این درواقع به این معناست که می‌توانند درست‌شدنی باشند.

    این موضوع خیلی مهم است. اگر فقط روی علائم تمرکز نکنیم و بدانیم چرا مشکل داریم احتمال بهتر شدنمان خیلی بیشتر است. برای مثال اگر به دنبال درمان استرس، اضطراب و افسردگی باشیم و علتشان را جویا نشویم آن‌وقت عملاً کاری برای بهتر شدن حالمان انجام نداده‌ایم.

    اگر بتوانید درک بهتری از چرایی کارهایتان داشته باشید، آن وقت مرحلهٔ بهتر شدن هم بسیار آسان‌تر پیش خواهد رفت و اصلاً نیازی نیست به شکلی پیچیده و فانتزی توضیح داده شود تا منطقی و کارآمد به نظر برسد.

    فیث جی. هارپر روان‌درمانگر است. مشاوری با جواز کار و مدرک دیگری در زمینهٔ سکسولوژی، مربیگری زندگی و تغذیهٔ بالینی. همچنین سرپرست هیئت اجرایی است و در سراسر ایالت کلاس برگزار می‌کند. علاوه بر این‌ها روان‌درمانگر مراقبت از تروما نیز هست؛ به این معنی که تروما را نیز مثل بقیهٔ چیزها درمان می‌کند.

    همهٔ آدم‌ها برای غذا، دعا، عشق وقت کافی ندارند. همهٔ ما مجبوریم صبح‌ها از خواب بیدار شویم و با زندگی واقعی‌مان سروکله بزنیم و در طول این فرایند راه‌وروش بهتر شدن را هم بفهمیم. بهتر شدن به این معنی نیست که دیگر لازم نیست رخت‌چرک‌ها را بشویید. بنابراین چاره‌ای نیست جز این که خودمان پا به میدان بگذاریم. چون می‌دانی چیست؟ این وضعیت ناامیدکننده نیست، چون شما ناامید نیستید؛ بهبودی اتفاق می‌افتد. 

    در سرتاسر کتاب رام کردن ذهن سرکش تمرین‌های کوچکی هست که کمک می‌کند کاری که انجام می‌دهید را پردازش کنید. این‌ها مشق شب نیستند و مجبور نیستید امتحان نهایی بدهید. اما داشتن راه‌وروش برای پردازش چیزهایی که ممکن است برایتان پیش بیاید مهم است. 

    خواندن کتاب رام کردن ذهن سرکش را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

    این کتاب برای آن‌هایی است که مدام می‌پرسند: «اما چرا؟» افرادی که در کودکی حسابی آدم‌بزرگ‌های اطرافشان را با سؤالاتی دربارهٔ اینکه جهان چگونه کار می‌کند کلافه کرده بوده‌اند تا بتوانند جایگاهشان را در آن پیدا کنند. چون دانستن چرای هر چیزی واقعاً ضروری است.

    این کتاب برای افرادی است که از اینکه دیگران برایشان تعیین تکلیف کنند بیزارند. برای کسانی است که برای پیداکردن خودشان ابزار و اطلاعات لازم را دارند. ممکن است خودتان به‌تنهایی یا به کمک روان‌درمانگر کاردرستی که خوب می‌داند چگونه راهنمایی‌تان کند، متوجه این مزخرفات بشوید. درهرصورت شما این را می‌دانید که وقتی موضوع به اینجا کشیده می‌شود خودتان مسئول زندگی لعنتی‌تان هستید. زیرا بی‌بروبرگرد مسئول عواقبش خودتانید و بس.

    این کتاب برای کسانی است که از فکر کردن یا شنیدن اینکه رسماً دیوانه یا احمق یا تنبل یا «خیلی حساس» شده‌اند حسابی خسته‌اند و فکر می‌کنند دیگر باید بر خودشان «غلبه کنند». برای کسانی است که دیگر از احساس بد داشتن خسته شده‌اند، اما بیشتر از دست کسانی خسته‌اند که فکر می‌کنند آن‌ها از این احساس بدشان لذت می‌برند. انگار کسی هم هست که درماندگی را انتخاب کند! انگار فکر می‌کنند شما از بهتر شدن حالتان بدتان می‌آید و نمی‌خواهید این کار را بکنید. انگار درماندگی به خواست خودتان است. البته بدتان نمی‌آید، اما گیر افتاده‌اید، بدون آنکه حتی دلیلش را بدانید.

    بنابراین، کتاب دربارهٔ این است که چرا درمانده شده‌اید، فهم این چرایی به شما کمک می‌کند بتوانید کاری برایش کنید.

    بخشی از کتاب رام کردن ذهن سرکش

    «مغز چگونه به فنا می‌رود

    پاسخ کوتاه می‌خواهید؟ باید بگویم تروما.

    در اصل کل این کتاب در مورد تروما، واکنش‌های تروماتیک ما، مزخرفات زندگی و گندکاری‌های دیگران است که سد راه موفقیت‌های بزرگ ما در زندگی خواهد بود. همچنین کتاب در رابطه با استراتژی‌های مقابله‌ای سخن می‌گوید که ما از خودمان درمی‌آوریم تا با این چرندیاتی که دکترهای شیک‌وپیک و اتوکشیده اسمشان را اضطراب و افسردگی و اعتیاد و خشم و غضب و... گذاشته‌اند کنار بیاییم.

    اساساً وقتی روند زندگی‌تان از حالت عادی خارج می‌شود و دردسرها یکی پس از دیگری سر می‌رسند، این استراتژی‌ها بخشی از روند پیچیدهٔ مغز برای مقابله با مشکلات پیش رو هستند. مغز سعی می‌کند با استفاده از بهترین روش‌هایی که می‌شناسد از شما محافظت کند. ولی راهکارهایش اغلب آن‌طور که باید و شاید مفید واقع نمی‌شود. مثل این می‌ماند که رفیقتان لطف کند و بخواهد هر که شما را آزار می‌دهد له‌ولورده کند. خب، ممکن است به‌صورت مقطعی دلتان خنک شود، اما در درازمدت اصلاً به درد نمی‌خورد.

    این کتاب همچنین در رابطه با چرندیات کلی زندگی و گندکاری‌های بقیه است. چرندیات احمقانه‌ای که ممکن است به‌خودی‌خود تروماتیک نباشند، اما کارها را به هیچ عنوان ساده‌تر نمی‌کنند و همچنین در مورد مدیریت مواردی است که ترومای کامل نیست، اما خیلی هم گل‌وبلبل نیست. در درازمدت، مهارت‌های مقابله‌ای که برای روبه‌رو شدن با این‌طور موقعیت‌ها از خودمان بروز می‌دهیم درست مثل تروما کم‌کم سودمندی‌اش را از دست می‌دهد و چیزی جز خستگی طاقت‌فرسا از خود باقی نمی‌گذارد.

    خبر خوب این است که مهم نیست چقدر در این باتلاق شنی گیر افتاده‌اید، چون می‌توانید واکنش‌ها و پاسخ‌هایتان را از نو درست و مغزتان را اصلاح کنید.

    چرا مغز من تا این حد آشفته و شلوغ است؟

    ما همیشه می‌خواهیم سلامت روان را از سلامت جسم تفکیک کنیم. انگار نه انگار این دو در یک حلقهٔ بازخوردی مداوم لعنتی روی هم تأثیر می‌گذارند.

    چیزهایی که ما در مورد خود مغز می‌آموزیم معمولاً در مقولهٔ سلامت جسم قرار می‌گیرند. افکار، احساسات و رفتار نیز در چهارچوب سلامت روان هستند.

    پس این افکار و احساسات در کدام عضو بدن ما قرار می‌گیرند؟ به نظر می‌آید ذهن ما بادکنک هلیومی است که دائماً بالای سرمان شناور است. ممکن است با تکه‌ای نخ به آن متصل باشیم، اما درواقع عضوی از بدنمان نیست (هرچند که مسئولیتش تمام‌وکمال به عهدهٔ ماست و باید در مورد آن پاسخگو باشیم).

    تصور مغز بدون کالبد چندان مفید و کاربردی نیست. درواقع اصلاً منطقی نیست.

    درواقع آنچه ما دربارهٔ مغز می‌دانیم این است که تا حدی در دل‌وروده‌مان سکونت دارد. موجودات ریز منحصربه‌فردی آنجا زندگی می‌کنند که مدام (از طریق محور روده‌ای‌مغزی... واقعاً چنین چیزی وجود دارد.) با مغز ما در ارتباط‌اند. تا جایی که از آن‌ها به‌عنوان مغز دوم یاد می‌شود و نقش بزرگی در هدایت احساساتمان دارد. آیا تابه‌حال حس ششم را تجربه کرده‌اید؟ بله، این مقوله‌ای واقعی است.

    به عبارت دیگر، ذهن ما چیزی نیست که پیوند جزئی و ضعیفی با بدن داشته باشد و مدام ما را به دردسر بیندازد؛ بلکه درست در مرکز بدن قرار گرفته و نقش کنترل مرکزی را ایفا می‌کند. اطلاعات فوق‌العاده زیادی دریافت می‌کند و تصمیم‌هایی می‌گیرد که ما اصلاً در جریان وقوعشان نیستیم.»