کتاب ماکاموشی 16 - معبد یاقوت آتش زا / هوپا
نویسنده: جرونیمو استیلتن
مترجم: فریبا چاوشی
نشر: هوپا
تعداد صفحات: 136
برند: |
بیایید بترکونیم!
بالاخره رسیدیم. یک موش دراز و لاغر بهمان خوشامد گفت، شلوارک قرمز پوشیده بود، موهای فرفریاش را دم اسبی بسته و تهش را هم رنگ بنفش زده بود.
جیر زد: «به باشگاه موش بترکون خوش آمدید! حاضرید بترکونیم؟ قراره بزنیم والیبال رو بترکونیم! شنای آبی؟ بیایید بترکونیم. هر چی خواستید بگید بترکونیم!»
مثل مربیهای ورزش هوازی بالا و پایین میپرید.
پشت چشم نازک کردم. وای خدایا! چقدر از باشگاههای تفریحی این جوری بدم میآید! من اصلا اهل ورزش و فعالیت نیستم. دلم میخواهد سرم به کار خودم باشد. دل توی دلم نبود که زودتر پروفسور را ببینم.
یک دفعه دیدم موش مو بنفش زل زده بهم. گفت: «باید یک تکونی به اون سروپوزهات بدی، استیلتن. بیا بترکون!»
تا به خودم بجنبم افتاده بود به جانم و کف و پنجههایم را قلقلک میداد. غلت زدم روی زمین و از خنده غش کردم. میدانید چرا؟ چون من خیلی قلقلکیام!
موش مو بنفش جیر کشید: «محشره! تازه دوزاریات افتاد، استیلتن!»بعد دمش را تکان داد و جیر زد: «بیایید وسط صفا کنیم!»
پنج تا موش گوگولی یکدفعه از غیب ظاهر شدند و شروع کردند به ورجه و وورجه و آواز خواندن. «بیایید بیایید دست بزنیم، پا بکوبیم، بترکونیم بیایید با هم شنا کنیم؛ بادکنکی هوا کنیم،
دوستهامون رو صدا کنیم!ما عاشق کف زدنیم، همیشه شاد و روشنیم! بیا تو جمع، نترس نرو! آواز بخوان بپر جلو!ترش نکن! ادا نیا! غصهای نیست تو جمع ما!
زندگی کن همین الان، دیروز و فرداها کجان؟اخمو نباش وگرنه ما، میآییم پیات ته دنیا.»
وقتی آواز تمام شد، موش مو بنفش پنجههایش را به هم کوبید و جیر کشید: «سلام و صد سلام خانم موشها و آقاموشهای عزیز! من رئیس این باشگاهم! اسمم جقجقه بترکونه! یادتون نره کلاس هیهیهاهامون سر ساعت شش شروع میشه!»
کلاسهای هیهیهاها دیگه چه گند پنیری بود؟ لابد جزء آداب و رسوم مسخرهی باشگاه موش بترکون بود. سرم را با تاسف تکان دادم. بهتان گفته بودم من از فعالیتهای کلاسی متنفرم؟ به ساعتم نگاه کردم. دقیقا شش بود.
همان لحظه، جقجقه دمم را گرفت و کشید دنبال خودش!یا خداوندگار پنیرها! داشت من را میکشید روی یک صحنهی بزرگ. رنگم پرید. من از ورجه و ورجه متنفرم…